كاش الآن آغوش گرمت سرپناه خستگيم بود،
دو تا چشمات پر از اندوه، واسه دلشكستگيم بود،
آرزوم اينه كه دستام توي دستاي تو باشه،
تنگي اين دل عاشق با نوازش تو واشه،
واسه چي خدا نخواسته من تو آغوش تو باشم؟
قول ميدم با داشتن تو هيچ غمي نداشته باشم،
همهي هستي قلبم تو دو حرف خلاصه ميشه:
عشق تو، بودن با تو،
دو نياز زندگيشه...
پرم از ترانه تو، گرچه واژهها حقيرن،
خوبه وقتي نيستي پيشم، اونا دستامو ميگيرن...
راز عشق منو هيچ كسي غير مهتاب نميدونه،
تنها شاهد واسه غصّه، گريه و تنهاييم اونه!
واي اگه من اين نبودم كاش ميشد پرنده باشم،
تا از اين دور بودن از تو بتونم بلكه رها شم!!!...
يه پرنده شم شبونه بكشم پر به خيالت،
برسم به لونهي تو بگيرم سر زير بالت،
زندگيم رنگ خدا بود، اگه تنها تو رو داشتم،
اگه ميشد واسه گريه، رو شونت سر می گذاشتم........
نظرات شما عزیزان:
|